سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

خداحافظی


خداحافظی برای هر کسی یک معنی دارد.حتی امروز فهمیدم که انواع مختلفی هم دارد.خداحافظی ترمیناتوری،خداحافطی کازابلانکایی،خداحافطی کیمیایی،خداحافظی موراکامی و چند نوع خداحافظی دیگر.یک خداحافظی هم هست که خداحافطی بوفی ست.

میروم تا دم بغض اما برمیگردم .یک نت مانده بود تا کار را تمام کنم.فقط یک سل مانده بود.دشتی بودم امروز اما یک سره همایون زدم.بداهه می نواختم.از دل درد تا ترک پست های زن فضول همسایه ی عمو،آخرش رسیدم به دستشویی و کازابلانکا.

آخ ...این کازابلانکا امشب اگر بگذارد راحت بخوابم،لطف کرده است لعنتی.

ترس



آنکس که یه خاطر دزد خانه ی همسایه ٬ خانه اش را بفروشد ٬ فقط ترس به خانه اش می آورد

ترس

خوشگلی زنها با دیوونگی شون ارتباط مستقیم داره! هرچقدر خوشگل ترن دیوونه ترن!
سیندی : توهین قشنگی بود! خوشم اومد ...
دیالوگ فیلم ولتاین آبی



من از این دیالوگ و از این عکس میترسم



آبیاری در سحرگاهان رمضان

اینجا

زیر آسمان پر ستاره

کنار زمزمه ی آب

و سمفونی جیرجیرکی در همین حوالی

سهم من از تو همین ...... نقطه چین است

که جای خالی تو را نجوا میکند

دلم بهانه ات را میگیرد



رمضان 1393

بخشی از طولانی ترین قطعه ای که تا حالا نوشتم


روزگار بدون کنت

اگوست کنت در 1798 در مونپلیه فرانسه دنیا امد و بیست سال بعد هم در 1818 در شهر تریر در استان راینلاند در مرزهای غربی پروس کارل مارکس یه دنیا آمد.
نظریه اثبات گرایی کنت و دیدگاهش در باره طبقه کارگر هیچ گاه مقبولیت نظریه طبقاطی مارکس و مبارزه برای متحد ساختن طبقه کارگر را نیافت.کنت معتقد بود به چندین دلیل طبقه ی کارگر از اثبات گرایی بیش از کمونیسم فایده میبرد.نخست اینکه اثبات گرایی به واکنش های اخلاقی میپردازد تا موضوعات سیاسی و اقتصادی.دوم اینکه اثیات گرایی فردیت را _ حداقل تا مرحله ی کارفرمایی _ ترغیب میکند و برخلاف کمونیسم ان را سرکوب نمیکند.سوم اینکه در اثبات گرایی باور بر این است که وجود رهبران جامعه از ضروریات است در حالی که کمونیسم در پی بر انداختن رهبران صنایع است و چهارم اینکه کمونیسم در پی از میان برداشتن توارث است در حالی که در اثبات گرایی،توارث را عامل پیوستگی تاریخی از نسلی به نسل دیگر میدانند.
عمده تفاوت دیدگاه مارکس و کنت در مورد طبقات اجتماعی در این نکته است که کنت به دنیال یک جنبش اخلاقی بوده است اما مارکس به فکر یک جنبش اقتصادی.
کنت معتقد بوده که افراد طبقات بالاتر جامعه مشاغلی را عهده دار هستند که ایجاب میکند آن ها با تمام جدیت تمام وقت خود را برای امور تجاری و مالی خود صرف کنند اما کارگران،که کارشان تا آن اندازه حساس نیست، میتوانند در خلال کارشان به موضوعاتی فراتر از نیازهای عاجل شان فکر کنند.گویی که کارگران نسبت به طبقات بالاتر جامعه فرصت بیشتری دارند تا به محاسن اثبات گرایی کنت بیاندیشند. اما هیچ گاه آن جنبش اخلاقی مورد نظر کنت شکل نگرفت. در عوض سالها بعد حکومتهایی بر پایه ی نظریه مارکس شکل گرفتند و گذر زمان نشان داد که قربانی اصلی این نظریه در نهایت همان طبقه ی کارگر بود. 

----------------------------------------------------------------------------------------------

از حدود ساعت 5 صیح مشغول آبیاری باغ بودم.حوالی ساعت 8 بود که تصمیم گرفتم تا از سیب های گلاب بالای زمین مقداری برای خانه بچینم.همین که درخت را خیلی خوب تکاندم و خواستم مشغول جمع کردن سیب ها از روی زمین شوم چشمم به چند عدد سیب داخل جوی آب افتاد.اول یک عکس دلبرانه ازشان گرفتم.اما وقتی دستم به آب خنک توی جوی خورد حواسم را جمع کردم که روزه هستم و بعد هم بدون اینکه حساسیت قضیه را بالا ببرم خیلی زود از لطافت سیب های گلاب گذشتم و پرتشان کردم بین بقیه سیب ها.از خیر نسیم و سایه ی دم صبح هم گذشتم !در همین حال و هوا بودم که یاد فلسفه اثباتی کنت افتادم و با خودم فکر کردم چرا کارگران و دهقانان قرن 19 به جای جنبش اخلاقی مورد نظر کنت، تن به مبارزه طبقاطی مارکس داده اند؟! اصلا چه طور می شود که خیل عظیمی از انسانهایی که هر روز سر و کارشان با درخت و آب و میوه و زراعت و باغبانی ست به فکر مبارزه طبقاطی می افتند؟

سیب ات را گاز میزدی چند تا هم برای همسایه تان می بردی و مثل بچه ی آدم می نشستی سر جایت.مبارزه کردنت چه کوفتی بود!

رمضان در اراک


امروز 1393/04/15 و اذان صبح به افق تهران ساعت 04:07 و اذان مغرب ساعت 20:43

یعنی تهرانی های عزیز 16 ساعت و 35 دقیقه روزه میگیرن
در همین روز اذان صبح به افق اراک ساعت 4:22 و اذان مغرب 20:46 
یعنی همشهری های عزیز اراکی من 16 ساعت و 22 دقیقه روزه میگیرن
در واقع ما اراکی ها از تهرانی ها 13 دقیقه کمتر روزه هستیم!

حافظانه



مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید


از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده ام فالی و فریاد رسی می آید

بحران مشروعیت


به یک نفر راننده ی تاکسی جعت تحلیل مسایل خاور میانه نیازمندیم!

 

اولین بار که جمله ی بالا را خواندم خندیدم.عکس العملی که احتمالا از سوی شما نیز صورت گرفته باشد.اما به راستی راننده های های تاکسی یا به عبارت دیگر "توده" چه تحلیل هایی از رخدادهای اطرافشان دارند.برای همین منظور موضوعی را انتخاب کردم و شروع به تحقیق میدانی کردم.یعنی از مردم عادی میپرسیدم که نظرشان در این موضوع خاص چیست و یا بحث را به سمتی جهت میدادم که ناچار به تحلیل در خصوص بحث مورد نظر من داشته باشند.

بحران مشروعیت یا بحران ایدئولوژی در جمهوری اسلامی را بهترین موضوع برای این بررسی دانستم.بدون شک پاسخ های "توده" یا همان "مردم کوچه و بازار" یا "راننده تاکسی ها" در نظر اول برای هیچ کس قابل اعتنا نیست.اما نظر به تاریخ این سرزمین نشان میدهد که همین "توده" تمامی انقلابهایش را رقم زده اند و همین میتواند دلیلی باشد بر اهمیت نظرات آنها.

بحران مشروعیت در نظام های دموکراتیک و غیر دموکراتیک همواره مورد بحث بوده است.دولت ها یا حکومت ها همواره به دنبال دلایلی برای مشروعیت بخشیدن به رفتارهای سیاسی خود بوده اند اما اینکه تا چه میزان میتوانند گستره ی مشروعیت خود را بسط دهند وابسطه به ابزارهای مورد استفاده شان دارد.

در پایان بررسی هایم به چهار مورد که در اکثریت نظرها مشترک بود را انتخاب کرده ام و با توضیح مختصر سعی در شفاف سازی انها داشته ام.

1 ) بحران در کارکردهای عمومی دولت در مواردی که شروعیت نظام با کارآمدی ان پیوند نزدیکی در افکار عمومی پیدا کرده باشد:

شنیدن نقدهایی در خصوص تورم و رکود اقتصادی و بیکاری این روزها نقل صحبت مردمی ست که از شرایط اقتصادی به وجود امده ناراضی هستند و از همین رو نه تنها دولت را را بلکه مجموعه ی حاکمیت را در به وجود آوردن وضعیت فعلی مقصر میدانند.

 

2) ترکیب اصول مشروعیت بخش متعارض در درون ایدئولوژی مسلط و به وجود اوردن تعارض یا نتاقض های فزاینده میان اصول ایدوئولوژی:

بدون شک تاثیر سپاه پاسداران بر ایدوئولوژی جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست و تعجب اور نخواهد بود که "توده" نتواند تناقض های بین ایدئولوژی اولیه انقلاب 57 را با ایدوئولوژی سپاه پاسداران در یک ظزف یگنجاند.این روزها صحبت از عملکردهای سپاه در حوزه های اقتصادی و سیاسی تنها مختص طبقه ی روشنفکری ، احزاب و رسانه ها نیست.راننده های تاکسی نیز بر این نکته واقف شده اند!

 

3 ) عدول طبقه ی حاکم سیاسی در عمل از اصول و میانی نظری ایدئولوژی مشروعیت بخش:

اگرچه که اصطلاح "خروج از ریل انقلاب" را جناح های تندروی  جمهوری اسلامی خطاب یه نیروهای اعتدال گرا و اصلاح طلب نسبت میدهند اما در میان "توده" این اصطلاح تعریفی دیگرگون به خود میگیرد.مردمی که در انقلاب 57 حضور داشته اند گاها با این سوال روبرو میشوند که آیا ما برای به وجود اوردن وضعیت نگران کننده ی کنونی انقلاب کرده ایم؟سوالی که در نهایت با زیر سوال بردن مشروعیت نظام حاکم و رسیدن به نقطه ی "خروج از ریل انقلاب" پاسخش را به دست می آورند.

 

4 )تحول در افکار عمومی و خالی شدن تکیه گاه اجتماعی ایدئولوژی مسلط که همان مفهوم متداول بحران مشروعیت است:

   شاید تنها موردی که حاکمیت جمهوری اسلامی توانسته است آن را به عنوان بحرانی برای مشروعیت خود قلمداد کند _ که الته بی راه هم نرفته است_ همین مورد باشد.تاثیر غیر قابل باور ماهواره ها ، اینترنت ، شیکه های اجتماعی و حتی رسانه های منتقد داخلی بر افکار عمومی دلیلی ست بر سختگیری های حاکمیت مینی بر آزادی های رسانه ای ست.شنیدن تحلیل های بی بی سی فارسی در تاکسی های ایران دیگر مساله ای عادی و طبیعی به نظر میرسد و احتمالا این تاثیر از چشم و گوش مبلغان و مروجان ایدئولوژی جمهوری اسلامی پنهان نیست!  



تمام شعرهای عاشقانه از قریحه ی توست


                     فقط زبان شاعری و قلم شاعری کم بود


                                                    که عاشقانه ترین غزلت را


به روی کاغذی از جنس ماه بنویسی






نیمه شب بیست و هفتم خرداد نود و سه

عشق ... فیلمی از میشاییل هانکه


جایی خوانده بودم که در مصر باستان برای کشتن افراد از روش های مرسومی مثل اعدام یا سر زدن با شمشیر و مانند این استفاده نمیکرده اند.مجرم را روی زمینی صاف که در ان بذر نوعی نی که نوک تیزی دارد میخوابانده اند و هر روز به مجرم آب و غذا در حدی که نمیرد میداده اند و منتظر رشد نی ها می شدند.با گذشت هر روز مقداری از این نی در بدن شخص وارد میشده تا جایی که از سمت دیگر بدنش بیرون بیایید!مرگ تدریجی!


فیلم "عشق" ساخته ی میشاییل هانکه کارگردان اتریشی را امروز دیدم. در پایان فیلم احساس همین مجرمان مصرباستان را داشتم.آنچنان آرام شما را در بر میگیرد که متوجه تسخیر شدنتان نمیشوید.اگرچه که بسیاری بعد از دیدن فیلم به همین وجهه ی آن انتقاد میکنند که بر خلاف نام فیلم کند و بدون هیجان است اما احساس شخصی من به دور از هرگونه بحث فنی در مورد فیلم این است که اتفاقا نقطه ی قوت فیلم همین آرامش سراسری ان است.استفاده نکردن تعمیدانه ی کارگردان از موسیقی متن نشان دهنده همین مدعاست.با این اوصاف نگاه متمایز به مساله ی عشق و خوانش جدیدی از تقابل مرگ و عشق برای هر ببیننده ی اهل تامل میتواند سرشار از مفهوم باشد.اینکه گستره ی عشق مرزهایی آنقدر نا محدود دارد که میتواند مرگ را در خود هضم کند و تمام تصویر های فانتزی ذهن ما را از عشق پاک کند و تازگی قابل لمسی را به ما هدیه بدهد ، شاید کمترین اثر این فیلم در بیننده ی ان باشد.

ممنون آقای هانکه به خاطر فیلم خوبتان و ممنون حامد عزیز به خاطر پیشنهاد فوق العاده ات.