سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

قبل از پایان


فقط دو روز دیگه باید تحمل کنم.دقیقا حس یک دیدبان کشتی دارم که از اون بالا قراره دو روز دیگه داد بزنه : خشکی دیدم ، خشکی! و بعد همه ی خدمه بیان روی عرشه و منتظر دیدن خشکی بشن.خیلی سخته که روی همچین دریایی یک ماه و نیم خشکی نبینی!

اینجا همه منتظرند . . .


صدا


رنگ نباخته اند خنده های تو

هنوز

شور میدهد صدای تو

چنین

تازه می شوم ز شوق دیدنت به سال نو

کنون

شیراز

 تو می مانی و یک درد 

من میروم و گناه بی تو رفتن 

خودم را سمت تو جا می گذارم 

و خوب میدانی که این جاده ها بدون تو بی راهه اند