سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

باز هم اکسپلوره

 

به علت سوتی نرم افزاری اکسپلوره ٬ تمام متنی که در این قسمت تایپ شده بود به دیار باقی شتافت و چون حال و اعصاب درست و حسابی نداریم از تایپ مجدد این پست معذوریم!

لحظه های فراموش نشدنی


ساعت هجده و پانزده دقیقه روز بیست و هفتم مرداد سال نود

چند تا نقطه ، جای خالی


اینجا پر از اقاقی هاست

و من به اقاقی ها سلام می دهم

وقتی که جای تو خالی ست

ماه راببین

که چگونه سایه میزند

کناراقاقی ها


کار


از اینکه دارم کار میکنم لذت می برم و از اینکه دارم تا این حد کار می کنم بیشتر لذت می برم

از اینکه سرم اینقدر شلوغ باشه لذت می برم و از اینکه تا این حد سرم شلوغ باشه بیشتر لذت می برم

دلم برای این روزهام خیلی تنگ میشه.میدونم!


شوال


این روزها همه روزه میخورند

شما چطور؟


پ ن : از اینکه ماه رمضون تموم شده حس خوبی ندارم

اشکهای پای سوره ی یوسف


خواسته هایم را  send کردم برای خدا ، delivered  شان همان دیشب به دستم رسید!

فتح

 

همین دیروز 

مردم ، پایتخت لیبی را فتح کردند 

بسیاری کشته شده اند 

مانده ام برای فتح قلب تو چند نفر را . . . ! 

مگر نمی شود همه ی فتح ها مثل فتح مکه باشند؟

یا بابل را بگیریم

مثل کوروش؟


خبر آمد خبری در راه است

 

خواب دیدم با یه نفر خداحافظی کردم٬منو بوسید٬من گریه کردم و بدون اینکه ببوسمش رفتم.رفتم تا اینکه صبح وقتی از خواب بیدار شدم یه قاصدک روی شونه ی سمت راستم پیدا کردم!

اصلا توی خونه ی ما قاصدک چه کار میکنه؟! 

اللهم انی اسئلک باسمک یا حبیب

 

جوشن کبیر که میخواندم دلم پایین ریخت وقتی رسیدم به :

یا حبیب من لا حبیب له

ای دوست دار کسی که دوستی ندارد!