سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

گوساله یا بز؟

 

تا حالا گوساله ای که تازه از شکم مادرش بیرون اومده رو دیدین؟ ندیدین! اما اگه بدوننین چه جوری زور میزنه تا بتونه سرپا وایسه٬دوست دارین وسط طویله چمباتمه بزنین و ساعتها به تلاش کردنش نگاه کنید.دل آدم یه جوری میشه وقتی می بیه سر زانوهاش میلرزن!

 کاش به اندازه ی گوساله ها برای سرپا ایستادنمون تلاش کنیم!چرا بعضی ها اینقدر بزدل هستن؟

کبوتر


شنبه را دوست ندارم

وقتی میدانم

که کبوترها

شنبه ها می میرند

شنبه را دوست ندارم

وقتی میدانم

که کبوترها

قبر ندارند . . . آزادند!

آدامس


از آدمهایی که مثل آدامس هستن خوشم میاد.باید براشون فک خرج کنی تا بفهمی ته شون چیه!

ابوالمشاغل


۱ ) فتیر پزی نکرده بودیم که کردیم

۲ ) قصابی نکرده بودیم که کردیم

۳ ) پشت فرمون ولوو رانندگی نکرده بودیم که کردیم

۴ ) بلیط فروشی برای حافظ نکرده بودیم که کردیم

۰ ) کردیم و کردیم


پ ن ۱ ) قاسم٬میدون البرز

پ ن ۲ ) آقای اسدی٬انبار

پ ن ۳ ) آقا مهدی٬انبار

پ ن ۴ ) اقای رضایی٬حافظیه

گفتمش این سود چند؟گفتا بخند!

 

هر جور که فکرش را میکنم می بینم حتما یک خیریتی داشته که اینطور شده.یعنی همینجوری الله بختکی این اتفاقات نیفتاده.خیریتش را هم من فهمیدم و وحید.به قول امیر : کاسبیه دیگه داداش٬سود و ضررش با هم دیگه ست.من حساب سودش را بیشتر از ضررش کرده بودم.ضرر یعنی اینکه چند ماه زندگی ات را وقف کارت بکنی تا بتوانی یک جایی دستمزد واقعی ات را دریافت کنی اما بخورد وسط کاسه و کوزه ات و مجبور باشی به چند صد هزار تومان راضی باشی.

روزانه دوازده ساعت کار مفید مقدار کمی نیست.سر و کله زدن با آدمهایی که دوستشان نداری کار راحتی نیست.ساعت چهار صبح خوابیدن و هفت بیدار شدن کار راحتی نیست.سخت است که در طول یک ماه فقط چند ساعت با مادرت صحبت کنی.پدرت را هفته ای ببینی.با خواهرهایت تلفنی صحبت کنی.پیچاندن عروسی٬خداحافظی از رفقا وقتی قرار است تا شب عشق و حال کنی٬سر نزدن به وبلاگ٬ننوشتن حتی یک صفحه برای دل خودم٬دیر رسیدن و نرسیدن سر قرارهای دوستانه و . . .  

همه ی دلخوشی ها و لذت ها را کنار گذاشته بودم ٬ دور تمام عشق و حال هایم یک خط قرمز کشیده بودم تا بتوانم قبل از سربازی یک پولی را پس انداز کنم اما گویا قرار است همه چیز عادی طی شود.عادی عادی. 

دم حافظ گرم که شیرازی ست.وگرنه نمیدانستم وسط آن همه . . . کجا را برای آرام شدنم انتخاب کنم.این ده روز وقتی کارم تمام میشد چشمم را به آسمان آبی شیراز میدوختم و خیلی آرام ٬طوری که فقط خود خدا بشنود میگفتم : خدایا شکرت.

خودم خیلی خوب میدانم که دستمزد واقعی ام را یک جای دیگر می گیرم.یک جایی که من و خدا میدانیم کجاست!این خدایی که من میشناسم اینقدرها هم که فکر میکنند جبار نیست! 

  

پ ن مخالف : خیلی زور داره وقتی چند ملیون پولت روی هواست یه نفر به خاطر ۳ هزار تومن محتویات معده مبارکش رو روی رفاقت چندین ساله ات خالی بکنه! 

پ ن موافق : خیلی حال میده وقتی یه مرد ۸۰۰ کیلومتر راه میاد تا بهت قوت قلب بده.بالاخره یه فرقی باید بین وحید و بقیه باشه!

پ ن گران : تجربه در گرانی ست که به هر کس ندهند! نموده شدم تا این تجربه رو کسب کنم!