عمده تفاوت دیدگاه مارکس و کنت در مورد طبقات اجتماعی در این نکته است که کنت به دنیال یک جنبش اخلاقی بوده است اما مارکس به فکر یک جنبش اقتصادی.
کنت معتقد بوده که افراد طبقات بالاتر جامعه مشاغلی را عهده دار هستند که ایجاب میکند آن ها با تمام جدیت تمام وقت خود را برای امور تجاری و مالی خود صرف کنند اما کارگران،که کارشان تا آن اندازه حساس نیست، میتوانند در خلال کارشان به موضوعاتی فراتر از نیازهای عاجل شان فکر کنند.گویی که کارگران نسبت به طبقات بالاتر جامعه فرصت بیشتری دارند تا به محاسن اثبات گرایی کنت بیاندیشند. اما هیچ گاه آن جنبش اخلاقی مورد نظر کنت شکل نگرفت. در عوض سالها بعد حکومتهایی بر پایه ی نظریه مارکس شکل گرفتند و گذر زمان نشان داد که قربانی اصلی این نظریه در نهایت همان طبقه ی کارگر بود.
----------------------------------------------------------------------------------------------
از حدود ساعت 5 صیح مشغول آبیاری باغ بودم.حوالی ساعت 8 بود که تصمیم گرفتم تا از سیب های گلاب بالای زمین مقداری برای خانه بچینم.همین که درخت را خیلی خوب تکاندم و خواستم مشغول جمع کردن سیب ها از روی زمین شوم چشمم به چند عدد سیب داخل جوی آب افتاد.اول یک عکس دلبرانه ازشان گرفتم.اما وقتی دستم به آب خنک توی جوی خورد حواسم را جمع کردم که روزه هستم و بعد هم بدون اینکه حساسیت قضیه را بالا ببرم خیلی زود از لطافت سیب های گلاب گذشتم و پرتشان کردم بین بقیه سیب ها.از خیر نسیم و سایه ی دم صبح هم گذشتم !در همین حال و هوا بودم که یاد فلسفه اثباتی کنت افتادم و با خودم فکر کردم چرا کارگران و دهقانان قرن 19 به جای جنبش اخلاقی مورد نظر کنت، تن به مبارزه طبقاطی مارکس داده اند؟! اصلا چه طور می شود که خیل عظیمی از انسانهایی که هر روز سر و کارشان با درخت و آب و میوه و زراعت و باغبانی ست به فکر مبارزه طبقاطی می افتند؟
سیب ات را گاز میزدی چند تا هم برای همسایه تان می بردی و مثل بچه ی آدم می نشستی سر جایت.مبارزه کردنت چه کوفتی بود!
!!Che ax ghashangi
کدومشون؟