سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

من و دانشگاه

 

۱ ) هیجان ترم آخری بد جور رفته روی مخ

۲ ) همه کار کرده بودم فقط سوال امتحان پایان ترم کش نرفته بودم که رفتم! 

۳ ) به خودم و بچه های کلاس قول داده بودم یه روز حال این استادمون رو بگیرم که خدا رو شکر گرفتم!درسته نتونستم با ماژیک روی پیرهنش یادگاری بنویسم یا با نوک گیره ی مولتی متر ... کنم ولی با سوالهای پایان ترم به هدفم رسیدم!  

۴ ) وسط دانشگاه نردبون نقاشی گذاشتن و توت خوردن فقط کار من و وحید بود و بس! 

۵ ) حتی همین الان که دارم سر کلاس میرم هم دلم برای دانشگاه تنگ میشه.ترم اخر بودن خیلی سخته.حتی اگه توی دانگاهی مثل دانشگاه ما درس خونده باشی! 

۶ ) دلم خوشه ۱۲ نفری که توی کلاس بودن و سوالها رو بهشون دادم تنها کسانی خواهند بود که وقتی می میرم برام دعای خیر خواهند کرد! 

۷ ) من و وحید و علی که مسولهای انجمن علمی دانشگاه! هستیم ٬ قول دادیم قبل از رفتنمون حال یه سری از این مسولهای به درد نخور دانشگاه رو بگیریم.اولین قربانی هم ریس محترم پژوهش می باشند.توضیح اینکه ایشون کچل هستند و به احتمال قوی کما فی السابق نقشه و اجراش با من باشه! 

۸ ) دیگه تقلب کردن حال نمیده!

نظرات 2 + ارسال نظر
وحید دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://pichayam.blogsky.com

سلام
واقعا یک ترم رویایی شده . نمره میگیریم . سوال کش میریم . درخت های توت دانشگاه را به زانو در اوردیم . و مدام رو به دوربین مدار بسته ساختمان مراسم آب پاشی حیاط را داریم . هییییییی وای من .
این روزها می آیند . و چون می ایند خوشحالم . و خوشحالم چون می آیند .

سلام
دو سال پیش که هیجانش بیشتر بود
دیگه از در دانشگاه گنده تر هم داریم!!!!

یوسف سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ http://dele-sade-man.blogfa.com

اولا امیدوارم حالا حالا ها زنده باشی دو اینکه مطمئن باش افراد زیادی برات دعای خیر دارن همین الانشم!
و کاش بودم و کمک می کردم تو این حال گیریا!

بیخیل بابا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد