سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

عبدلعلی

 

عبدلعلی میگوید : یاقوتی ها تازه لک دار شده اند و منظورش این است که موقع چیدنشان نزدیک است.از روی تخت سنگ بلند می شود.از درخت بالای سرش چند دانه زرد آلو می چیند و دستم میدهد.بعد هم از کمبود آب امسال شکایت می کند.ناراحت است از اینکه بارش کم بوده.کلاهش را روی سرش جا به جا می کند.

می گوید:همه ی اینها به خاطر گناهه مشتی!قدیم اینجور نبود!

میگویم:اینطور ها هم نیست.

مجبور می شوم از اثرات گازهای گلخانه ای برایش توضیح بدهم.از IPCC برایش صحبت می کنم و از کنفرانس های بین المللی برای بهبود وضعیت آب و هوا برایش تعریف می کنم.هر چه را که از مستند bbc world فهمیده ام بازگو می کنم.ساکت گوش می دهد.حرف هایم که تمام شد بلند می شود و می گوید : وقتی میگم زمونه فرق کرده میگی نه. 

نگاهش را از نگاهم می دزد و بیلش را دست می گیرد و آرام  زیر لب می گوید:زمون ما به پرت کردن هسته زردآلو میگفتن کفران نعمت مش حسین! 

سرد می شوم.خودم را روی فرش یونجه های خشک شده رها می کنم.حدس میزنم که یک کفش دوزک خال خالی قرمز از روی صورتم در حال عبور باشد.نمی توانم نگاهش کنم.اما همین که به بیانیه آخرین کنفرانس جهانی مبارزه با گرمای زمین فکر می کنم از روی صورتم پرواز میکند!

نظرات 3 + ارسال نظر
بهنامی چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ

آخی....
بچم....
مش حسین حالا ی خورده از این زرد آلو ها و یاغوتی ها به ما هم برسون.این جور که بوش میاد کم کم دیگه این میوه هارو هم نمیبینیم!!!

والا ما که مشکلی با ارائه هدفمند زردآلو به دوستان بزرگواری مثل شما نداریم.اما دست تقدیر بدجور ما رو از هم جدا کرده بهنام جون!خارک کجا اینجا کجا؟!
هر وقت اومدی قبل خبر بده تا بسازمت

یوسف پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://dele-sade-man.blogfa.com

حسین نمی دونم چی بگم! یاد اون قضیهسیل افتادم که یکی گفت بخاطر بی حجابی و رواج فحشا تو اون کشور هستش و در جوابش گفتن خب پس بگین زن های ما هم کمی روسری شون رو شل کنن تا ما هم از این کم ابی نجات پیدا کنیم! ولی کفران نعمت رو شدید قبول دارم! "قدیم ها انداختن هسته زرد آلو هم کفران نعمت بود"

فقط تفاوت دیدگاه رو خواستم انتقال بدم
همین
من عادت ندارم در مورد اعتقادات دیگران (هر چند سطحی) حکم صادر کنم

مهندس هویج شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ

من دچار تناقض شدم...
باختر که تو ایلامه...
اما تو گفته بودی سمبوسه فروشی دوران بچگیت !!!
مغزم نمیکشه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد