آن روز که آمدی
باران می بارید
و هنوز تابستان بود!
پ ن ۱ : وقتی وسط تابستون بارون میاد هیچ کشاورزی خوشحال نمیشه.اینو از لکه های سیاه روی سنبل های گندم میشه فهمید.
پ ن ۲ : وقتی قراره مهربون ترین آدم دنیا رو بعد از کلی وقت ببینی تنها کاری که میتونی بکنی اینه که بهش نشون بدی خوشحالی.اگر قبلش خیابونهای شهر بارون زده باشن کارت راحت تر هم میشه!
پ ن ۲+۱ : پارادوکسهای احساسی یک سوسیالیست ـ آنارشیست : بارون ایندفعه بد رفت روی مخم.موندم برای خودم خوشحال باشم یا برای خیلی ها ناراحت!
پ ن ۴ : هوا گرفته بود،باران می بارید و کودکی زیر لب می گفت : خدایا گریه نکن٬درست میشه!
وقتی زود به زود آپ میکنی خوشحال میشم. واسه اینکه از منفعل بودن این روزهای خودم دلگیرم.
این بارون منو حسابی خوشحال کرد.باعث شد بعد از مدت ها بنویسم...
به روزم به هر حال
خوبه که هنوز یه چیزی هست که خوشحالت بکنه
الان میام ببینم چه خبره اونجا.اونم بعد از این همه وقت!
اینجاهم باران اومد
اما
نـــــــــــــــم
نم
خوش به حال هر کسی که رفت زیر بارون!
نه انگار بارون حالتو بهتر کرده.
امیدوارم همه اش بارون بیاد حتی تو تابستان، تا حرارتت بیاد پایین و بدونی اتفاقاتی که از ویژگی ( به ندرت ) برخوردارن ، همیشه قابلت یک متن برای پست شدن ندارن!
بی پروایی همیشه سیاست جالبی نیست.
.
.
(فقط یه اشاره کوچک به پست قبلی)
باران ..
قشنگترین جمله ای که شنیدم..
باران یعنی نقطه چین تا خدا..
دلم برای خدا تنگ شده بود...با باران خوشحال شدم..
ولی حالا باز دوست دارم همیشه هوا بارانی باشه..
این خدایا گریه نکن هم قشنگ بودا...
بقیشه اش هم اینکه شاد باشید..
یارو زده روح الله داداشی رو کشته ... حالا گرفتنش ... میگه حالا چی میشه ؟
اعدامش میکنن؟ پَ نه پَ میره مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشه
به نظر من باران همیشه زیباست و رحمت! اما قدیمی ها می گفتن عذاب خدا همینه دیگه وسط تابستون این بارون کشاورزی رو...
منم رفتم زیر بارون. البته گاهی انقدر شدید بود که نمیشد ولی وقتایی که کم تر بود شدتش آی حال داد. هوا خنک شده در حد توپول!
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست
سلام
وقتی باران بارید من در فکر تو بودم .. چون دقیقا می دونستم کجایی .
به به...خوش به حال شما!میرید قدم میزنید!دقت کن!می زنید!
سلام هم ولایتی.
بنظر شما یه دهاتی برای وبلاگش چه اسمی می گذاره؟
من دهاتی ام دیگه؟
زاده ی روستا.
اینم جواب فوق فلسفی.
قربان آن بچه برویم که نگران خدایش است عکس ما کمی بزرگترها
اولش رو فهمیدم
دومش رو نه!
به به؛
لب جوی و قدم زدن و سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض و ...
در شلوغ ترین موقع این کامنت رو برات گذاشتم هر کاراکترش ...
ای قربون این کامنت گذاشتنهای این سرباز اسلام برم که حتی در بین علمای اعلام دانشکده پزشکی هم ذهنش پیش سایه طوبی ست!
ممنون که اومده بودی
خیلی وقت بود بهش فکر نکرده بودم:
باران...!!!؟؟؟؟؟
شما که حق داری بهش فکر نکنی!
میگن ادمها هر چقدر درگیر یه موضوعی باشن کمتر متوجه عمقش میشن!
حالا یه بار بهش فکر کن ببین چی میشه!
سلام هم ولایتی
چندتااز پست هاتو خوندم جالب بود.
وقت کردی یه سری به این هم ولایتیت بزن.
و علیکم مشتی ، گاوت چطوره؟ (دیالوگی از علی نصیریان در گاو)
!
چشم
سر میزنم هم ولایتی