چشمم نمیرسد به چیدن لبخند های تو
تنگ است این دل و چشمم
در صید حسرت این روزهای بی تو است
صبرم بریده و این بی شمار کس
در خانه ی شما
با بی خیالی تمام
در حال رفت و آمدند
گاهی چه بی تفاوتند
آنها که در حضور تو
چشمان خویش را تذکر نمیدهند!
حس حسادت و سوسوی یک سراب
دیدن به قدر یک لحظه و
بعدش فرار
شب کوری و ندیدن ماه و "فرهنگ انتظار"
در انتها
جمعش
شعری برای دل خوشی چشمی حسود می شود