سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

قبل از پایان


فقط دو روز دیگه باید تحمل کنم.دقیقا حس یک دیدبان کشتی دارم که از اون بالا قراره دو روز دیگه داد بزنه : خشکی دیدم ، خشکی! و بعد همه ی خدمه بیان روی عرشه و منتظر دیدن خشکی بشن.خیلی سخته که روی همچین دریایی یک ماه و نیم خشکی نبینی!

اینجا همه منتظرند . . .


صدا


رنگ نباخته اند خنده های تو

هنوز

شور میدهد صدای تو

چنین

تازه می شوم ز شوق دیدنت به سال نو

کنون

شیراز

 تو می مانی و یک درد 

من میروم و گناه بی تو رفتن 

خودم را سمت تو جا می گذارم 

و خوب میدانی که این جاده ها بدون تو بی راهه اند

فریدون فروغی

وقت شعار دادن و متن غلیظ نوشتن ندارم.به مناسبت پیروزی انقلاب دو تا از آهنگ های فریدون فروغی رو انتخاب کردم که به دلایل سیاسی جزو محالاته توی این دهه بشنوید!حسرت آزادی این جور وقتها اذیتم میکنه!دلم حزب توده می خواد!


مزدور

رو سیاه

حسین علیزاده

نمی دانست که بیشتر از همه زیر نظرش دارم و به کوچکترین واکنش هایش حساس هستم.وقتی از او خواستم تا بر جای خودش بر روی صحنه بنشیند،برق تند خویی اش مرا هم گرفت.ولی من می دانستم که حسین ها بدون این که بخواهند و بدانند بی قرارتر و تند خوترند.مدارای آن شب من،او را به دامم کشید.دامی که از قبل برایش چیده بودم و او خود نمی دانست.رامش کردم و آرام ارام به زیر تیغ اش بردم.



قسمتی از نوشته ی محمد رضا هنرمند کارگردان زیر تیغ درباره ی موسیقی متن این فیلم ساخته ی حسین علیزاده

ناقالی

ناقاله آی ناقاله . . . قرخ گیته ٬ الده قالده



پ ن : مراسمی ست در روستاها که کشاورزان به مناسبت گذشت چهل روز  زمستان برپا میکنند و با گرم شدن هوا به جشن و پایکوبی میپردازند.

ترجمه : ناقالی آی ناقالی . . . چهل رفته پنجاه مونده.

سربازی ۳


دخترکان٬پسری را دوره کرده بودند که : تو باید بری سربازی تا آدم بشی!

گفت : از اینکه راهی برای آدم شدن من هست خوشحالم.نمیدانم شما را چه می شود تا آدم شوید!

سربازی ۲


قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی کردن با اسلحه در حالت رگبار است

سربازی 1


اسپارت نام کشور-شهری ست در یونان باستان که مردمانش در جنگ آوری و رشادت زبانزد بودند.آنها آرس،خدای جنگ و خونریزی را حافظ شهرشان می دانستند.یادگیری اصول نظامی برای تمام شهروندان اسپارت امری واجب بود تا انجا که پسران در هفت سالگی از خانه بیرون می رفتند و تا شصت سالگی در سربازخانه ها می زیستند.آنها نوزادانی را که در بدو تولد برای جنگ و نبرد مورد تایید قرار نمی گرفتند در پرتگاه باراتون که در نزدیکی شهر بود می انداختند.حتی مردانی که شکم های برامده داشتند از طرف حکومت تقبیح می شدند و گاها آنها را مجبور میکردند تا در فصل های سرد بدون لباس در شهر بچرخند.حاکمان اعتقاد داشتند که برای حفاظت از این شهر،دیوارهای انسانی همواره بهتر از دیوارهای آجری ست.



پ ن : اینها رو نوشتم تا بگم از اینکه شهروند اسپارت نیستم خیلی خوشحالم!حتی سرباز پلیس راه اراک-توره بودن سگش شرف داره به اونجوری سرباز بودن!از 7 سالگی تا 60 سالگی!فکر کن!

اینجوریاست


۱ ) از ۴۸ بار زلزله ای که اینجا اومده من حتی متوجه یکیش هم نشدم!میگن:خنگی که متوجه نمیشی!میگم:وقتی غرق توی کارت باشی نباید هم بفهمی!


۲ ) چرا وقتی بازیکن منچستر سیتی میخواد تعویض بشه و  ۱هو دولا میشه(حالتی شبیه رکوع خودمان) و پشتش به دوربینه ما باید تصویر آهسته ی تماشاچی ها رو ببینیم؟


۳ ) بپنچری همیشه هم بد نیست.شاید ابزاری ست برای خدا تا به تو بفهماند آنچه را که نمی فهمیدی!