سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سنگ نگاره های یک روستایی پست مدرن

برای ماندن زاده شده ام اما رفتنی ام

سربازی ۸


ماجراهای خدمت پایان ناپذیرند:


به جای پست دادن دارم میرم ارومیه . مسابقات فوتسال قهرمانی نیروی زمینی سپاه . هشت نفر از کادر رسمی و دو نفر هم سربازیم . من به عنوان دروازه بان تیم انتخاب شدم . بعد از چهار سال دوباره دروازبان یه تیم شدم . این دو سه روزه که داریم میریم تمرین و استخر و بخور و بخواب . بعدشم که یک هفته عشق و حال و صفا . با این موجودات اگر بلد باشی چه جوری تا کنی زندگی میکنی! با ۱۲ تا سرهنگ و سرگرد میریزیم توی زمین و بگو بخند راه میندازیم و بعشم میریم جکوزی .


فقط حیرون این همه امکانات موندم که زیر دست اینهاست و نمیتونن بازدهی لازم بگیرن . . .

سربازی 7


ساعت سه بعد از نیمه شب که میشود،در بیست و پنج کیلومتری اراک،جایی که از شهر فقط یک هاله ی نور معلوم است،مهمترین اتفاق دژبانی،میشود هرزگی یک قوطی فلزی نوشابه که باد رهایش نمیکند.یا نگاه های کنجکاو یک خرگوش را دنبال میکنم که بدون برگه ی خروج،سرش را بالا میگیرد و از در پادگان خارج می شود.گاهی هم اگر شانس داشته باشم،از آن دورها لباس روشن سربازی را خواهم دید که با خستگی پوتینش را روی زمین میکشاند. با هزار ترس وارد اتاقک دژبانی می شود و نمیداند که سوال پرسیدنم نه از برای گیر دادن و اذیت کردن،که از برای دلی ست که لک زده برای چند جمله ی ساده.هر روز طلوع را می بینم،حتی روزهایی که تعطیل رسمی است.ماه را هم از طلوع تا غروب مشایعت میکنم.دیشب یک شهاب سنگ را هم دیدم.بچه های انجمن نجوم اگر میدانستند من کجا خدمت میکنم،حتم دارم که می آمدند و حافظه ی تصویری ام را کپی میکردند روی ذهن خودشان،بس که اینجا ستاره باران است شبهایش.وقتی پشت میزم می نشینم،سرم را اگر بچسبانم به روی میز،ستاره ی قطبی دقیقا از پنجره ی روبرویم،شیشه ی سمت راستی پیداست.بقیه ستاره ها هم اینور و آنور سرجای خودشان قر میخورند.

این فقط من هستم که ثابت نشسته ام تا سرویس ساعت شش صبح سربازها از راه برسد و مطمئن شوم یک روز دیگر شروع شده.

سربازی 6


از امروز به عنوان دژبان در پادگان مشغول به خدمت شده ام.بیست و چهار ساعت در پادگان و بیست و چهار ساعت هم استراحت در منزل.در زمانهایی که در پادگان هستم به همراه احسان و مجتبی سر پست هستیم که طبق لوحه ی دژبانی دو ساعت کار و چهار ساعت استراحت داریم.از نظر برخی از بچه ها جای خوبی ست و بعضی ها هم نظری دقیقا عکس این را دارند.اما من به خوبی و بدی اینجا کاری ندارم.حس میکنم تجربه ی فوق العاده منحصر به فردی نصیبم شده که میتواند روحیاتم را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد.کمی تیز هوشی اجتماعی میتواند کمک حالم شود.چیزی شبیه موقعیت هایی که در دوران اموزشی برای خودم فراهم کردم تا طعم شیرینی بچشم از تلخی های مستتر در سربازی.

برنامه ریخته ام برای مطالعه ی تاریخ صفویه.چه شود!


دژبان بخشی ار یک نیروی نظامی است که وظیفه انتظامات آن نیروی نظامی را برعهده دارد.وظایفی مانند حراست، کنترل تردد و حفظ نظم اماکن نظامی و جبهه، برخورد با نظامیان متخلف ونظامیان فراری و نگهداری از اسرای دشمن برعهده دژبان می‌باشد.

Sergeant First Class / گروهبان دوم / رزم دار دوم

گروهبان نام یکی از درجات نظامی است. در ارتش و سپاه به کسی گروهبان گفته می‌شود که فرمانده یک گروه باشد. گروه، نام از یگان‌های ارتشی است که معمولاً از ۸ تا ۱۲ نفر تشکیل شده است. هر گروه خود معمولاً از دو جوخه تشکیل می‌شود.
درجه گروهبان در نیروی زمینی برابر با درجه مهناوی در نیروی دریایی است. پیش از دوره رضاشاه به گروهبان "وکیل" می‌گفتند.

سربازی 5


میگوید : این "پوکه ی فشنگ ثاقب" است.

میگویم : از کجا میدانی؟

میگوید : اینها جزو دروسمان است.

چشمم روی پوکه ی فشنگی که لای دستان خواهر شانزده ساله ام نشسته خشک می شود.

یاد جمله ی هانتیگتون می افتم که گفته بود : مرزهای اسلام خونین است.

شاید قرار است خواهرم روزی برابر تین ایجرهای امریکایی بایستد که اینگونه حرامش میکنند!


سربازی 4



ما یه مشت سربازیم جون به کف

که عزرائیل با اکیپ ما جوره پس


یه مشت سرباز باحال با همند

که هر کدوم واسه خودشون داستانا دارن


حاضریم واسه چهار چیز جون قابلو بدیم

خدا وطن خونواده و رفیق

(هیچکس)

کرمانشاه.کیلومتر ۱۸ جاده کامیاران.پادگان آموزشی شهدا

می دانم که صیاد شیرازی و چمران روزگاری در این پادگان بوده اند 

ولی این آدمهایی که امروز اینجا زندگی می کنند از دنیای دیگری می آیند 

یا بهتر است بگویم اینجا دنیای دیگری ست! 

اینجا اخر الزمان است 

همه برابرند 

فقط نمیدانم چرا این کوه ها حرکت نمی کنند 

 

 

زمین٬زیر پای ما ایستاده است!

8 - 2 - 2 - 185


بسم الله الرحمن الرحیم.اینجانب لیسانس وظیفه حسین صادقی جمعی دوره آموزشی 185 گردان دوم گروهان دوم دسته اول کد هشت هستم جناب.


سلم علیکم : علیکم السلام ورحمه الله و برکاته


خسته نباشید : نصر من الله و فتح غریب و بشر الصابرین . . . یا حسین


درود : درود جناب


زلف بر باد بده

مخلوطی از حس های متضاد را درون خودم جمع کرده ام که آزارم میدهد ولیکن از این تجربه ی جدید لذت می برم.هر روز را با یک حس ناشنخته طی میکنم.میدانم که این ده روز قبل از اعزامم را فراموش نخواهم کرد.انگار که بدهکارم.به این زمین و سرزمین.به خودم.انگار که باید رفت و این باری را که روی دوشم سنگینی میکند روی زمین بگذارم.خیلی ها میگویند :علافیه!من اما میگویم دین است.حس وطن پرستی ام باد کرده.بچه ها میگویند موقع رژه پاهایت را محکم نکوب تا نشان بدهی خیلی ناسیونالیست هستی.وطن پرستی خلاصه می شود در :جانم فدای رهبر!علی میگفت فقط حق خواندن یک روزنامه را داریم:کیهان!با این اوصاف فکر کردن به آریوبرزن مزحک به نظر میرسد.ولی با این اوصاف همین که خودت را سرباز این سرزمین بدانی ذهنت با تاریخ درگیر می شود.حتی فکر کرن به زین الدین و همت هم غرور آفرین می شود برایت.فرقی ندارد کجای تاریخ ایستاده ای.آب و خاک این سرزمین حکومت برحق و ناحق نمی شناسد.باید سرباز وطن بود.


یکی میگفت واسه یه مرد سه تا چیز مهمه:عشقش و رفیقش و وطنش!وقتی فکر میکنم چند وقت قراره نباشم این دو تای اولی میره روی مخ.به خصوص برای من که زندگیم خلاصه میشه توی همین دو تا.شاید طاقت بیارم که دو هفته فسنجون نخورم ولی طاقت نمیارم که به رفقام سر زنم!حتی اگه شده یه  زنگ کوچولو بزنم احوالشونو می پرسم.واقعا وابستگی دارم.یه شب داشتم فکر میکردم چقدر سخته که شبها نمیتونم به رفیق رفقا زنگ بزنم یا اس ام اس بدم.اصلا زندگی بدون تلفن همراه هم مگه ممکنه؟!حس قشنگی نیست.الان که نرفتم فکر کردن بهش آزارم میده.اون موقع خدا به دادم برسه.علی ـ پسر دایی ـ میگفت : عادت میکنی.به همه چیز.به روحیه نظامی.به ریش بلند.به صلوات های غیر معقول.به زنگ نزدن.به ندیدن.به سنگ بودن.میگفت فقط اوایلش مبارزه میکنی بعد مثل یه دونده خسته از پا میفتی و مثل بقیه شون میشی!دعا کردم اینجوری نشم.دعا کردم عادت نکنم.


خیلی حرف هست که میشه اینجا نوشت اما همه ی حرفام ارزش اینو ندارن که بنویسم.باید توی دلم بمون.

از بعضی چشمها خجالت میکشم.

حرفهای خورده


بین حرفهایم گم می شوی

اجازه ندارم نامی از تو ببرم

وقتی که صحبت دیگران در خصوص ماه است