-
کار
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 20:31
از اینکه دارم کار میکنم لذت می برم و از اینکه دارم تا این حد کار می کنم بیشتر لذت می برم از اینکه سرم اینقدر شلوغ باشه لذت می برم و از اینکه تا این حد سرم شلوغ باشه بیشتر لذت می برم دلم برای این روزهام خیلی تنگ میشه.میدونم!
-
شوال
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 20:21
این روزها همه روزه میخورند شما چطور؟ پ ن : از اینکه ماه رمضون تموم شده حس خوبی ندارم
-
اشکهای پای سوره ی یوسف
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 11:54
خواسته هایم را send کردم برای خدا ، delivered شان همان دیشب به دستم رسید!
-
فتح
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 10:15
همین دیروز مردم ، پایتخت لیبی را فتح کردند بسیاری کشته شده اند مانده ام برای فتح قلب تو چند نفر را . . . ! مگر نمی شود همه ی فتح ها مثل فتح مکه باشند؟ یا بابل را بگیریم مثل کوروش؟
-
خبر آمد خبری در راه است
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 10:10
خواب دیدم با یه نفر خداحافظی کردم٬منو بوسید٬من گریه کردم و بدون اینکه ببوسمش رفتم.رفتم تا اینکه صبح وقتی از خواب بیدار شدم یه قاصدک روی شونه ی سمت راستم پیدا کردم! اصلا توی خونه ی ما قاصدک چه کار میکنه؟!
-
اللهم انی اسئلک باسمک یا حبیب
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 09:45
جوشن کبیر که میخواندم دلم پایین ریخت وقتی رسیدم به : یا حبیب من لا حبیب له ای دوست دار کسی که دوستی ندارد!
-
سهراب
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 12:23
یک نفر دیشب مرد و هنوز نان گندم خوب است
-
با احتیاط حمل شود
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 12:22
این سفر همه چیز شکسته بود نمازم دلم و حتی ستون های تخت جمشید
-
راه
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 12:17
همه ی این جاده ها بی راهه اند وقتی به تو نمی رسند
-
دنیای مجازی !
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 14:27
۱ ) خیلی پیش تر از این باید برخی حرفها را می زدم.اما وقتی معنای خویشتن داری و سکوت میشود چیز دیگری،حماقت است که بنشینی و ببینی که بعضی ها که شش ماه است حاضر نشده اند انگشتان نحیف شان را روی کلیدهای کیبورد فشار بدهند تا مگر برای دلخوشی ما هم که شده یکی دو نظر از خودشان ساتع کنند،جواب یک کامنت دوستانه را توی وبلاگشان...
-
افطاری
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 13:40
چند برگ پونه ی نم دار که از کنار جوی آب چیده ام ٬ چند تکه نان قطعه قطعه شده ی سنگک ٬ پنیر کالبر ٬یک جعبه بامیه ٬ رطب مضافتی و یک قوری چای دودی در زیر نور ماه شب سیزدهم می شود افطاری من و خانواده ام وقتی زیر درختهای بادام نشسته ایم.
-
حافظ
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 18:07
چهار زانو نشستم پایین مزار.به یکی از ستون ها تکیه دادم.به سنگ سفید رنگش خیره شدم و به یاد یکی از بهترین دوستانم آواز خوندم.این بهترین آوازی بود که تا امروز خوندم.در حضور حافظ و با شعر حافظ . . . تقدیم به وحید عزیزم که مجبورم کمتر ببینمش. یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب...
-
باران که می بارد تو می آیی
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 11:56
آن روز که آمدی باران می بارید و هنوز تابستان بود! پ ن ۱ : وقتی وسط تابستون بارون میاد هیچ کشاورزی خوشحال نمیشه.اینو از لکه های سیاه روی سنبل های گندم میشه فهمید. پ ن ۲ : وقتی قراره مهربون ترین آدم دنیا رو بعد از کلی وقت ببینی تنها کاری که میتونی بکنی اینه که بهش نشون بدی خوشحالی.اگر قبلش خیابونهای شهر بارون زده باشن...
-
متمدن های متحجر !
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 12:15
به نظرم برای یک آدم متمدن اصلا جالب نیست که بیاد توی طبیعت(باغ مردم!) و موقع رفتن از خودش یه نوار بهداشتی جا بذاره!شاید این هم از مظاهر تمدن های نو ظهور باشه که هنوز به ما دهاتی ها آموزش ندادن!یک احتمال دیگه هم وجود داره:انسانها همچنان به فکر راه های جدید برای ماندگار شدن هستند!
-
از آن بالا تا این پایین
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 18:24
گفتم : آسمان اینجا چقدر آبی ست گفت: حواست باشد پایت روی ساقه ی گندم ها نلغزد!
-
عبدلعلی
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 23:03
عبدلعلی میگوید : یاقوتی ها تازه لک دار شده اند و منظورش این است که موقع چیدنشان نزدیک است.از روی تخت سنگ بلند می شود.از درخت بالای سرش چند دانه زرد آلو می چیند و دستم میدهد.بعد هم از کمبود آب امسال شکایت می کند.ناراحت است از اینکه بارش کم بوده.کلاهش را روی سرش جا به جا می کند. می گوید:همه ی اینها به خاطر گناهه...
-
داره نگات میکنه
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 19:50
آهاااااااااااااااای رفیق می دونم که خیلی مردی وایسا مثل یه مرد وایسا خدا عاشق دیدن مردهایی مثل تو ئ ه حواست باشه داره نگات میکنه نبینم که خم به قامتت افتاده باشه مرد
-
شهروند امروز
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 13:19
بهترین تصویری که روی دکه ی روزانه فروشی دیدم بدون شک دیدن شماره ی جدید مجله ی شهروند امروز بود.هر کی دلش واسه یه مجله ی حرفه ای تنگ شده دو هزار تومن بذاره جیبش و بره از دکه ی روزنامه فروشی نزدیک خونشون یه شماره شهروند بخره.فقط فرقش اینه که رضا خجسته رحیمی نشسته جای محمد قوچانی.اینجوری ابهت مجله بیشتره!آره! حمیدرضا...
-
خراش روح
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 12:10
همه می دونن ولی کسی به روی خودش نمیاره
-
قدر سلامتی
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 17:54
خانم الوندی سرطان بد خیم کبد دارد.آقای خادمعلی دیسک کمر گرفته است.پدر بزرگم با آلزایمر فوت کرد.من اما فقط ریزش مو دارم!
-
بی خداحافظی رفتی
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 19:59
برای حمیدرضا ، بهترین پسر عموی دنیا ، که حتی نمیدونم توی کدوم پادگان داره خدمت میکنه: چون می دونم با توسل به شیوه های غیر انسانی می تونی خودتو کاملا سالم و سلامت نگه داری فقط برات دعا میکنم یه پلیر ساده داشته باشی تا بتونی آلبوم جدید رضا صادقی گوش بدی!اینجوری مطمئنم زنده می مونی! آهنگ پیشواز ایرانسلت هنوز هم داره کشته...
-
لحظه نگاری روی تخت سنگ های حوالی قلبم
جمعه 10 تیرماه سال 1390 20:58
خسوف : وقتی از پشت تلسکوپ مید آمریکایی ده اینچ داشتم به ماه نگاه می کردم فکرش را هم نمی کردم که دلم اینقدر برایش تنگ بشود.به خصوص وقتی که گرفت!رفت تا هفت سال دیگر که ستاره باران شبهای ماه گرفتگی را ببینیم.سایه ها اینگونه اند! تفرش : بار دیگر شهری که دوست می داشتم. مولانا : در غم ما روزها بی گاه شد/روزها با سوزها همراه...
-
تر زدی
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 21:09
به قول داش وحید : ! Thursday
-
امتحانات
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 20:55
خیلی مسخره ست پنج تا امتحان دارم.سه تاش توی یه روزه که دو تاشون توی یک ساعتن.در عرض کمتر از 4 ساعت 7 واحد درسی میره رو هوا. واقعا مسخره ست.ولی درد داره!به خدا درد داره! ببین . . . !
-
مهندس بودن هیچ عالمی ندارد
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 16:45
تقریبا سی دقیقه ای از اتمام کارآموزیم میگذره.سخت بود ولی خوب بود.بیشتر سختیش به خاطر صبح زود (۶:۱۵) بیدار شدنش بود و خوبیش به خاطر امکانات رفاهی شرکت بود! تقریبا بین شرکتها و سازمانهای دولتی ٬ برق باختر ٬ کویت حساب میشه.این آمار منهای شرکتهای تابعه وزارت نفت اعلام شده! با توجه به جایی که کارآموزیمو گذروندم یه نتیجه...
-
چند روایت معتبر از درختهای توت : از حاجی بابا تا دانشگاه
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 16:42
وقتی که پنج شش سالم بود تابستان ها همیشه ده بودم.خانه ی پدربزرگم.صدایش می زدیم حاجی بابا.صبح ها کارم این بود که بعد از خوردن صبحانه که معمولا سرشیر و فتیر محلی یا شیر تازه و پنیر و از این قبیل بود،دمپایی پا کنم و از روی پله ها بپرم توی حیاط و بعد هم کرت و کرت توی کوچه ی خاکی بدوم تا برسم به سر کوچه و زیر درختهای توت...
-
اعداد مقدس
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 11:54
80.191.104.19
-
وقتی کنار دست پرفسور ٬ نامجو میخواندم
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 14:09
از محسن نامجو به خاطر خواندن آهنگ چگوارا ممنونم که سر میز کافه و کنار دست پرفسور تنهایم نگذاشت! و از حنجره ام به خاطر همراهی اش با این موسیقی! و از از همه ی بستنی میوه ای ها که می توانند خوشمزه باشند! و از کسری به خاطر دلبری ناشیانه اش از پرفسور! همه کار کرده بودیم الا همین آخری که بحمدالله موفق شدیم. در کل سمینار...
-
من و دانشگاه
شنبه 7 خردادماه سال 1390 12:39
۱ ) هیجان ترم آخری بد جور رفته روی مخ ۲ ) همه کار کرده بودم فقط سوال امتحان پایان ترم کش نرفته بودم که رفتم! ۳ ) به خودم و بچه های کلاس قول داده بودم یه روز حال این استادمون رو بگیرم که خدا رو شکر گرفتم!درسته نتونستم با ماژیک روی پیرهنش یادگاری بنویسم یا با نوک گیره ی مولتی متر ... کنم ولی با سوالهای پایان ترم به هدفم...
-
دیکتاتوری / dictatorship
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 18:22
واژه ی دیکتاتوری از ریشه ی لاتینی dictdtor گرفته شده است که در روم باستان به مقام بلند پایه ای اطلاق میشده که با اقتدار فوق العاده ای زمام امور حکومت را در دست میگرفت. رژیم های دیکتاتوری اساسا به سه دسته تقسیم می شوند : ارتجاعی ، انقلابی ، مختلط دیکتاتوری ارتجاعی سعی دارد از تحول ساخت های اجتماع کهن جلوگیری نماید ولی...